در روزی که انسان در آن ده ساعت از عمرش را بی وقفه پای پروژه ی درسی مثل ریاضیات مهندسی بگذارد توقعی نمیرود که رویداد شگرفی رخ دهد ، اما نکته ای که میخواهم بگویم همین است ، توقع رخ دادن یک رویداد شگرف . اصلا چرا باید اتفاق خاصی بیفتد ؟

حقیقت امر  اقلا تا اینجا و  به زعم من این است که انسان یک سیستم حساس به تغییر است نه مقدار . یعنی مقدار رضایت یا نارضایتی او از احوالش را داشته هایش تعریف نمیکند بلکه این تغییر این دارایی هاست که که مشخص میکند که خوشحال باشد یا ناراحت . پس اگر رکود زندگی انسان را فرا بگیرد ، بنابر قاعده بالا ، چون انسان هدفش در زندگی رضایت است و این رضایت از یک تغییر حاصل میشود، دنبال تغییر است . اگر اندکی بخواهم  دقت فلسفی بحث را بالا ببرم باید بگویم تغییر همواره هست . انسان دائما در حال جذب صور ادراکی است و دائما در مسیر زمان عوض میشود اما تغییری که در بالا از آن صحبت کردم نوعی تغییر محسوس است نه از جنس خود تغییری در زمان یا جذب صور ادراکی چرت و پرت . گاه انسان به جایی میرسد که تغییر بی هیچ قیدی را میپذیرد . البته هنوز به این حالت نرسیده ام ولی حدس میزنم اگر این روال همین طور ادامه یابد خیلی این خواسته دور از ذهن نخواهد بود.

سوال دیگری که پس از قبول این تغییر برمیخیزد سوال از نحوه ی جمع آرامش و تغییر است .اگر فرض کنیم انسان ذاتا دنبال تغییر است پس آرامشی که همه ما در زندگی در پی آنیم چیست؟ 

آرامش از سکون می آید و سکون با تغییر مخالف است . به نظرم می آید آرامش ، سکون در نحوه ی تغییر این تغییرات است . انسانی که بتواند تغییرات زندگیش را پیش بینی کند و به اختیار خودش درآورد و به معنای اعم آنرا مهندسی کند ، از طیب خاطر برخوردار است و آرامش دارد . 

اینکه چقدر زندگی انسان قابلیت مهندسی دارد خودش بحث دیگری است که فی الحال ، حال فک کردن بشو ندارم ;) .