میدانی عزیز ، بعضی ها هستند گوشه ای از فضای ذهنیت را انگاری که به نامشان زده باشی همواره اشغال کرده اند . مثلا هنگامی که برای امتحان سیگنال میخوانی ، در هر تبدیل فوریه و لاپلاسی هستند ؛ در کنسرت کلهر تمام و کمال حضور دارند و آنقدر قریب مینمایند که انگار کنسرت مراسمی است مخصوص ایشان تا یادشان در ذهن حک شود و لحظه ای از خاطرت منفک نگردند. به خیلی قبل ترها هم که برگردیم ، مثلا سه روز قبل هم همیشه بوده اند. شما که نباشید عزیز ، زمان همه بی حاصلی و بی خبری است ، از دست در میرود ، کند میگذرد ، اصلا بدون شما نمیگذرد و این میشود که گاهی سه روز قبل مثل سه سال قبل برایم دور جلوه میکند. داشتم میگفتم کسانی هستند که الانی هم که اینها را مینویسم تصویرشان در برابر چشمانم است ، کسانی که وجودشان قوام ذهن است و یادشان جمع روح و عصاره حیات. کسانی که رکن رکین زندگی و عمود خیمه آنند ، تصور دنیای بدون حضورشان عزیز ، مساوی است با قالب تهی کردن ناشی از وحشت نبودشان و همه اینها در حالی است که خود خبری ندارند از جایگاهی که در آن هستند و این خبر نداشتن رنج نبودشان را دوچندان میکند.
عزیز من ، اینها را گفتم تا بگویم چقدر حضورت آزارم میدهد ؛ چون تنها امید توست که انگیزه ادامه حیات بی حضورت را در سرم میپروراند و این زندگی بدون تو عزیز ، ارزش زیستن ندارد.
خلاصه علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد ، مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را.
حق علیمدد.