یک ماه پیش لالالند(La LA Land) را دانلود کردم اما بیشتر از ده دقیقه از اول فیلم را نتوانستم تحمل کنم. پریشب با زحمت تمام ده دقیقه اول را گذراندم ولی اصلا نفهمیدم که فیلم چطور تمام شد. درهمین خصوص دو نکته به نظرم درمورد فیلم جالب آمد:
یکم: موسیقی
به نظرم موسیقی در لالالند، معبر ودالان بین رئالیسم و ایدئالیسم بود. مهمترین شاهد مثالم چند دقیقه آخر فیلم است. موسیقی دنیایی می‌سازد که همه‌ی حیات خود را از ایده‌ی موجود در ذهن میا و سباستین می‌گیرد. با شروع پیانو به جد زیبای Epilogue از جاستین هورویتز، واقعِ خارجی تماما محو شده و آن‌چه اهمیت میابد دنیای ایده‌ها می‌شود. دلم می‌خواهد اینطور برداشت کنم که تلاقی نگاه میا و سباستین، هنگامی که میا به دنبال همسرش می‌خواهد از باشگاه(club) سباستین خارج شود و در ادامه لبخندشان، انگار این نکته را یاداوری می‌کند که آنچه تماما بود، همان موسیقی بود و بس، دنیای برحاسته از موسیقی تنها دنیایی است که واقعی است و واقع چیزی جز همین ایده‌ها نیست. شاهدی دیگر بر این ادعا را میتوان در طول فیلم نیز جست و جو کرد. میا که در هنگام اجرای نمایشنامه‌اش و در هنگام مصاحبه‌های بازیگری، به شدت به نظرات مردم بها می‌دهد؛ به نظر می‌رسد همواره درگیر واقع برون‌آخته و خارجی است. سباستین-که به نظرم نماد موسیقی است- همواره تلاش می‌کند به او بفهماند مردم اهمیتی ندارند و آن‌چه اهمیت دارد آرزوها و ایده‌هاست. فیلم این طور القا می‌کند که عقل معاش‌اندیش مادر میا، هنگامی که از شغل و وضعیت مالی سباستین می‌پرسد، میتواند سباستین را هم از دنیای ایده‌ها به دنیای رئال بکشاند، گویی زندگی گذار دائمی از دنیای ایده به دنیای واقع و بالعکس است اما در نهایت این دنیای ایده هاست که در این جدال پیروز می‌شود.
دوم: هنر
اگر غایت نهایی هنر را امر زیبا بگیریم- هرچند در آن مناقشه باشد- این سوال پیش می‌آید که آیا زیبایی ویژگی‌ای است که برخی اشیا آن را دارند و برخی فاقد آن هستند یا زیبایی به اشیاء مربوط نیست و تنها نگاه ناظر است که ممکن است شیئی را زیبا ببیند و شیئی دیگر را خیر. این دعوا بین Subjectivity و Objectivity  زیبایی، قدمتی چند هزار ساله دارد. کانت و هیوم برخلاف متقدمینشان مثل افلاطون و آگوستین، معتقد بودند زیبایی تماما امری درونی است و به نگاه ناظر بستگی دارد. مثلا هیوم درین خصوص در of The Standard of Taste مینویسد:

"Beauty is no quality in things themselves: It exists merely in the mind which contemplates them; and each mind perceives a different beauty. One person may even perceive deformity, where another is sensible of beauty; and every individual ought to acquiesce in his own sentiment, without pretending to regulate those of others."

این‌ها را گفتم تا بگویم نه موسیقی لالالند از نوعی بود که من هر روز مشابهش را گوش کنم و با آن ارتباط داشته باشم و نه طبع من سازگار با فیلم‌های موزیکال معمولی است، پس به نظر می‌رسد اگر زیبایی تماما شخصی بود، من نباید این فیلم را زیبا تلقی می‌کردم و یا به جز ده دقیقه اول، اصلا نمی‌فهمیدم که فیلم چطور گذشت. به نظرم می‌رسد زیبایی شبیه نگاه کردن به ماه از پشت تلسکوپ‌های مختلف با بزرگ‌نمایی های مختلف است. ( می‌توانید به مثال معروف فرگه برای sense و reference مراجعه کنید) به نظرم می‌رسد امر زیبا مانند ماه است ولی هرکس مجبور است برای آنکه آن را ببیند از داخل تلسکوپ‌های مختلفی به ناچار نگاه کند. حال بعضی تلسکوپ‌ها انقدر اعوجاج دارند که تصویر واقعی ماه گم می‌شود و زیبایی آن معلوم نمی‌شود و بعضی تلسکوپ‌ها با وجود اینکه برای ماه درست تنظیم نشده‌اند باز هم بر زیبایی آن غالب نمی‌شوند و زیبایی آن را می‌بینند. به عبارتی دیگر، زیبایی به نظرم نه subjective صرف و نه objective صرف است؛ بلکه چیزیست بینابین از نوع subjective objectivity . با این اوصاف به نظرم لالالند واقعا زیبا بود، هرچند که تلسکوپ من درست برای آن تنظیم نشده بود.
لالالند